چه کنم زهراي من خنده ندارد بر لب
نکند خواب شبش تجربه ي تلخي هاست
شايد از شيطنت خاطره ي کودکي است
که دوباره دل او ياد عروسک کرده
يا دلش تنگ شده
تنگ براي قصه ها
چه کنم زهراي من خنده بيارد بر لب
چه کنم خاطره هم دوست ندارد دل را
تا که با خاطره اي شاد کنم
خاطر آزرده ي او
چه کنم زهراي من باز بخندد ؟