سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























جوان امروزی

 جهنم

 از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد.

خداوند دعای او را مستجاب کرد
در عالم شهود او وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند
همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند.

هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید
ولی  دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
به طوری که نمی توانستند
قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود !

آنگاه ندا آمد :

اکنون بهشت را نظاره کن
او به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد شد
 
دیگ غذا.. جمعی از مردم ...
همان قاشقهای دسته بلند ...

ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند
آن مرد گفت : نمی فهمم !!!
چرا مردم اینجا شادند
در حالی که در اتاق دیگر بد بختند؟
 
با آنکه همه چیزشان یکسان است؟
ندا آمد
 
ندا آمد که
در اینجا آنها  یاد  گرفته اند  که یکدیگر  را تغذیه  کنند
هر کسی  با  قاشقش  غذا در دهان  دیگری  می گذارد.
 
چون  ایمان  دارد 
که  کسی  هست  که  در دهانش  غذایی  بگذارد.
 

 

 

نوشته شده در یکشنبه 88/11/11ساعت 1:4 عصر توسط گل نفیس نظرات ( ) |


Design By : Pichak