جوان امروزی
چه غریب ماندی ای دل ز جفا و فرقت یار همه عمرم چشم بودم که مگر نگار آید همه مست عشق گردم به سرشک روی دلدار
بنگر دل غریبم ز وفا و مهر دلدار سر بی پناه و حسرت به کنار گیر و بنگر که به غیر او نشاید گذر عمر دیگر حرفای دلم توی این شبهای قدر توی این لحظه ناب بیاید دعا کنیم برا همه ی آدما دوستان محتاجم برا دعاهاتون بسبب رفع مشکلی که دامن گیرم شده .... دلتنگم گاهی چنان دلتنگ که نبودنهایت پر میشود در برگ برگ وجودم میدانم که می آیی... اما دیگر لبخندهایم نگین بر لبانم نیست و نور چشمانم با اشک های زلیخاییم رنگ مستی عشق از چهره ربوده بیا وبنگر چه غریبانه شکستم حرفای دلم بی هیچ مرهمی نه صدایی نه همدمی به خلوت لحظه های بی کسی ام به روزگار تیر و تار نقش کشیده رویاهایم بیا و شراب جام تهی شده ام بنگر بیا و بنگر که لبهایم خالی از گل خنده چشمهایم پر ز انتظار بی ثمر و اشک های خشک شده بر گونه هایم چه زیبا سخن از نداشته هایم تلخ می شوند تنهایی بس غریب است غریب و سرد سرمه بر چشمان منتظر و آهی بر دل رها شده ام بگذر...بگذر ای روزگار تنهایی ام حرفای دلم نفرین ابد بر تو که از پیکر عمرم اندی به هوس سوخت ،هدر شد نفرین ابد بر تو که احساس وجودم در رهگذر مستی نفست به هدر شد دیوانه برو گرچه چنان سخت شکستم تا گریه به چشمت به درو پای من افتی.... این بود وفاداری و مهرت ؟ ای کاش وجودت همه بی مهر نقاش رخت خلقت زیبای ، برافراشت تا نقش تو را حیله و نیرنگ سرشته اس بگذار بیاسایم از آن حیله و مکرت دوری کن از این رنج کشیده من عاشقم و احساس ،همه رنگه وجودم خاکستر سردی چو تو ، با من ننشیند حرفای دلم
Design By : Pichak |