جوان امروزی
یک نفر هست...مرا میخواند درد او میدانم... یک نفر دلگیر است من نمیدانم کیست من نمیدانم چیست لیک یک نفر هست! همین... یک نفر هست که خیزاب غمش ساحل چشم مرا تر کرده... یک نفر هست... که بن بست دلش کوی اندیشه ی من سد کرده یک نفر هست... یکی رنجور است... یک نفر مهجور است... و نمیدانم کیست...لیک یک نفر هست... همین! مهربانم، ای خوب! با عشق من از حس پر و خالی شده ام خنیاگر شبهای خیالی شده ام جاری چو غزل باش درونم حتی... آنروز که من جام سفالی شده ام انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری با اینکه روبروی منی و مکدری تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری خاک مرا به خواب گل سرخ می بری مفهوم سر به مهر طلوع مکرری هم روح لحظه های گل یاس پرپری هرگز گمان نمی برم از من ، تو بگذری تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری از تو مراست وعده ی میلاد دیگری هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری از هر صدای خوب برایم صداتری جرعه جرعه جرعه میکشم ترا بکام خویش
گل نازم به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیز ترینم
آسمــونا زیـر پـام اگـــه با تـو رو زمینـــم
به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی
به خیالم که تو با من دیــگه از همــه جدایی
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ند ونی
این دیگه یه التماس من می خوام بیای بمونی
آیینه ای به پاکی سر چشمه ی یقین
تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
لالای پر نوازش باران نم نمی
درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
من غرقه ی تمامی غرقاب های مرگ
من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
انگار با من از همه کس آشناتری
تا که پر شود تمام جان من ز جان تو
اى همیشه خوب
اى همیشه آشنا
هر طرف که میکنم نگاه
تا همه کرانه هاى دور
عطر و خنده و ترانه میکند شنا
در میان بازوان تو
ماهى همیشه تشنه ام !
اى زلال تابناک !
یک نفس اگر مرا بحال خود رها کنى
ماهى تو جان سپرده روى خاک
تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب و روز
گل این باغ بی نام و نشون باش
Design By : Pichak |