جوان امروزی
الهى ! از من آهى و از تو نگاهى . الهى ! عمرى آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم . الهى ! غبطه ملایکه اى را مى خورم که جز سجود نمى دانند، کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود. الهى ! تا کى عبدالهوى باشم ، به عزت تو عبدالهو شدم . الهى ! سست از آن که مست تو نیست کیست ؟ الهى ! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که عجیب تر از خود نیافت . الهى ! دل بى حضور چشم بى نور است ، این دنیا را نمى بیند و آن ، عقبى را. گل من گریه مکن، نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته وقتی تو اون بالایی و من این پایین می دونی وقتی فکر می کنم همین الان میلیون ها نفر دارن باهت حرف می زنن تنهایی من پاکترین و با وفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام تنهایی من با شادی های من شاد میشود و با غم های من غمگین تنهایی من هیچ وقت مرا تنها نگذاشته است من هرگز تنها نبوده ام چون همیشه تنهایی من در کنار من بوده است در فرهنگ تنهایی من خیانت جایی ندارد تنهایی من به آسانی بدست نیامده است تنهایی من از انتهای یک کوچه مه گرفته و غمگین با نازو کرشمه به سمت من تنها آمده است تنهایی من با تمام چیزهایی که در خود دارد مرا تنها نمیگذارد در تنهایی من ،غم،اندوه،عشق،شاذی ،خاطرات و من جای گرفته است در تنهایی من همیشه می توان صدای موسیقی را شنید در تنهایی من همیشه فیلمی برای دیدن وجود دارد در تنهایی من همیشه کتابی برای خواندن هست در تنهایی من اشک همچون مرواریدی می درخشد من تنهایی خود را دوست دارم چون با وفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام آمدم تا به سرای تو و در خانه نبودی حلقه بر در زدم و از تو جوابی نشنیدم * بلکه بودی و در خانه به رویم نگشودی اشک آمد زد حلقه به چشم منوآهم به لب آمد* ناگهان غیبت تو بست به دل راه امیدم نا امیدانه زدم تکیه به دیوار حسرت * رنج حسرت نکشیدی که بدانی چه کشیدم با دلی تنگ به جبران گناهی که نکردم* گریه ها کردم و بر آتش دل اشک فشاندم یادگارتوهمان حلقه زیبای طلا را نگهی کردم* وز آن روی آن چند نگینی گهر اشک فشاندم تا به سوگ دل تنها شده مستانه بگریم* نیمه جان پیکر خود جانب میخانه کشیدم من به تو زنده ام*بی تو دلم خانه مرگ است شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین . ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی . میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم . چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی . تپش های دل خستم چه بی تاب و هراسانند . به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی . دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل . درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی . همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن . چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید هیچ چیز سختر از انتظار نیست ، آن هم انتظار برای لحظه ای که یک آشنا صدایت کند و به تو بفهماند که دوستت دارد ، اما هر چقدر هم که انتظار سخت باشد به آن لحظه ی زیبا می ارزد ، پس انتظار می کشم تا آن لحظه ی زیبا .................. خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... امید را هیچ وقت ازکسی نگیرید شاید این تنهاچیزی است که او دارد
که در آئینه ی اشک تو غم من پیداست
قطره ی اشک تو داند غم من دریاست
گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه
که سکوتت گویاست
از نگاه کردنت احوال تو را می دانم
دل غربت زده ات، بی نوایی تنهاست
من و تو می دانیم چه غمی در دل ماست
گل من گریه مکن،
اشک تو صاعقه است
تو بهر شعله، چشمان ترم می سوزی
بیش از این گریه مکن،
که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
گل من گریه مکن،
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی
گل من گریه مکن،
که در آئینه ی اشک تو غم من پیداست
قطره ی اشک تو داند غم من دریاست
دل به امید ببند
نا امیدی کفر است
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگریز
درد دندان تو در غنچه ی لبها زیباست.
با دلی شاد به امید وصالی که ندیدم *
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی . صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی .
گفتم غم تو دارم.....
Design By : Pichak |